دفاع مقدس
دفاع مقدس، نام آشناترین واژه در قاموس حماسه های عزت آفرین ایران است که خاطرات دلاوری های آن، در تاریخ شکوهمند این دیار به یادگار خواهد ماند.
زیباترین فصل این فرهنگ، خالقان این حماهس عظیم اند که با صلابت اراده و نور ایمان، رهنورد راه مقدّسی شدند که پاداش آن، جاودانگی و بقا بود.
برچسبها: هفته دفاع مقدس, پیام های هفته دفاع مقدس, شعارهای هفته دفاع مقدس, , , , ,
گر کمی از پیاله ات جرعه به نام ماکنی
ترک جهان ودین ودل به قصد جام میکنم
تا که بپرسی از دلم نام غریب آشنا
نام رضای فاطمه عطر کلام میکنم . . .
برچسبها: پیامک, اس ام اس, پیامک ولادت امام رضا(ع), اس ام اس ولادت امام رضا, ولادت ضامن آهو, میلاد علی ابن موسی الرضا, , , , ,
به نظر شما تهاجم فرهنگی شاخ داره یا دم ...!؟
آیا این پدیده مصداق بارز تهاجم فرهنگی نیست...؟!
پدیده ای که متاسفانه تازگی ها مد شده...!!!
ساپورت پوشی....
برچسبها: پدیده ساپورت پوشی, مد گرایی یا هنجار شکنی, از بین بردن ارزشها, تهاجم فرهنگی, مصداق بارز تهاجم فرهنگی, , , , ,
دوستان عزیزی که این مطلب رو مشاهده می کنید....
منتظر نظراتتون هستم؛ البته اگه با این اعمال مخالف
هستید...!!!!
محکوم میکنید یا نه...؟؟؟؟!!!!
برچسبها: خواهشا اگه کمتر از 18 سال داری نبین, ورود کمتر از18 سال ممنوع, فقط+18, ورود-18ممنوع, محکوم کردن این توحش, مخالفان توحش کلیک کنند, , , , ,
چند روز بعد از عملیات ، یک نفر رو دیدم که کاغذ
و خودکار گرفته بود
دستش هر جا می رفت همراه خودش می برد...
از یکی پرسیدم: چشه این بچه....؟
گفت: آر پی جی زن بوده!!!
توی عملیات آنقدر آرپی جی زده که دیگه
نمی شنوه.....!!!!!
باید براش بنویسی تا بفهمه!
......................
......................... .
گوشهایت را دادی تا ما چشم و گوشمان باز شود....
چشم و گوشمان که باز نشد هیچ ؛ .....
بماند......!
برچسبها: آر پی جی زن, ناشنوا, رزمنده ناشنوا, آر پی جی زن ناشنوا, پشم و گوش, , , , , , ,
بچه ها اگر شهر سقوط کرد دوباره فتحش می کنیم مواظب باشیم ایمانمان سقوط نکند.
شهید محمد جهان ارا
برچسبها: شهدا, جانباز, شهید, شهدای زنده, جانباز و رهبر, خاطرات جانبازان, شهید محمد جهان آرا, شهید جهان آرا, مواظب باشیم ایمانمان سقوط نکند, , , , ,
خیمه گاه بنی هاشم...
توسل به قمر بنی هاشم
در منطقۀ تفحص، بدنهای شهدا پیدا نمی شد. یکی گفت: بیایید به قمربنی هاشم متوسل بشویم. نشستند و به دست های علمدار سیدالشهداء متوسل شدند. درست است که دست های قمربنی هاشم قطع شد، اما باب الحوائج است....
نشستند و متوسل شدند؛ بعد از آن بلند شدند و خاک ها رو به هم زدند. یک جنازه زیر خاک دیدند، او را بیرون آوردند. الله اکبر!!! متوجه شدند که اسم این شهید عباس است؛شهید عباس امیری.
گفتند: شاید پیدا شدن شهیدی به نام عباس اتفاقی است,گشتند و یک جنازۀ دیگر پیدا شد که دست راستش درعملیاتی دیگر قطع شده و مصنوعی بود. او را بیرون آوردند دیدند اسمش ابوالفضل است,فهمیدند اینجا خیمه گاه بنی هاشم است.
گفتند: اسم این مکان را بگذاریم مقر اباالفضل العباس...
دوستان عزیز پذیرای نظرات زیبای شما هستم...
برچسبها: توسل به قمر بنی هاشم, توسل به حضرت ابالفضل(ع), خیمه گاه بنی هاشم, مقر حضرت ابالفضل العباس, شهید عباس امیری, شهید بی دست, علمدار سیدالشهدا, , , , ,
سیدالشهدای گردان حمزه....
شکرانه شهید شاکری با اهدای سرش + تصاویرمنتشرنشده ازپیکر بی سر شهید
من تو طویله مشغول دوشیدن گاو بودم. یهو دیدم بلندگوی مسجد خبر شهادت، شهیدی رو اعلام می کند با ظرف شیر اومدم بیرون، خوب گوش دادم دیدم میگه: رضا شاکری...سست و بی حال شدم؛ شیر از دستم افتاد و و بچه ها مرا گرفتند…آخرین باری که داشت به جبهه می رفت، آمد منزل ما، پدرش نبود مرا از حوض حیاط دوش گرفت و تا ایوان خانه برد و گفت: مادر جان زحمت شیر دادن تو فراموشم نمی شود.
یک جان دارم اما ده بار خدا این جان ناچیزم را بگیرد ولی امام ما سالم بماند و راضی نیستم کوچکترین ناراحتی امام داشته باشد.
ادامه مطلب رو از دست ندید...!
برچسبها: شهید شاکری, شهید بی سر, سیدالشهدای گردان حمزه, شهید رضا شاکری, شهید, مظلومیت سرباز روح الله, مادر شهید شاکری, پدر شهید شاکری, , , , ,
به نظر شما ایمان ما بودار نیست...!!؟
دوست عزیز,ممنون می شم نظرتو راجع به این مطلب بگی.
برچسبها: ایمان بودار, ایمان, جبهه, خاکریز, درجه ایمان, سنجش ایمان, ایمان سنج, بوی ایمان, , , , ,
پرستوهایی که پر کشیدند و ... .
ادامه مطلب رو از دست نده...
فقط نظر یادت نره!!!
برچسبها: آمار شهدا, شهدای ایران, کل شهدا, شهدا به تفکیک شغل, شهدای بسیج, شهدای سپاه, شهدای نوجوان, پاسداران, سرباط, دانشجو, شهید روحانی, خانه دار, کودک, , , , ,
اینجا ایران است...
ویرایش شده........
منتظر نظرت هستم...
بدون نظر بیرون نری...
برچسبها: اینجا ایران است, ایران, نایب امام طمان, رهبر, جوانان, قدرت جوانان, ایرانی, ایرانی صبور, تحریم, ایرانی قهرمان, حفظ ایمان, کوری چشم دشمنان, , , , ,
دوست عزیز برای مشاهده تصویر به ادامه مطلب برو.
راستی پیشاپیش از اینکه نظر می دی ممنون...!
برچسبها: سید علی, رهبرم, همراه رهبر, , , ,
راستش را بخواهي تحملش سخت است …..
اما ميداني گرماي چادرم را چگونه صبوري ميکنم ؟؟؟؟؟؟
وقتي به ياد مي آورم چادرم براي تو آرامش روح مي آورد صبور ميشوم !
نه ! …… نه ! خيال نکن منتي هست! منتي نيست !
.
.
.
تو هم مواظب نگاهت باش تا هوا گرم تر نشود !
من به غيرت مردان سرزمينم ايمان دارم
برچسبها: غیرت, چادر, مردان سرزمین, ایمان, تحمل, آرامش روح, , , , ,
سید على حسینی خامنه اى فرزند مرحوم حجتالاسلام و المسلمین حاج سید جواد حسینى خامنه اى، در سال ۱۳۱۸ شمسی برابر با ۱۳۵۸ قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. او دومین پسر خانواده بود و زندگى مرحوم سید جواد خامنهاى هم مانند بیشتر روحانیون و مدرسان علوم دینى، بسیار ساده: «پدرم روحانى معروفى بود، اما خیلى پارسا و گوشهگیر [...] زندگى ما بهسختى مىگذشت. من یادم هست شبهایى اتفاق مىافتاد که در منزل ما شام نبود. مادرم با زحمت براى ما شام تهیه مىکرد. [...] آن شام هم نان و کشمش بود.»
امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، یک خانه ۶۰ ـ ۷۰ مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.»
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» ثبت نام کردند و این دو دوران تحصیل ابتدایى را در آن مدرسه گذراندند.
برچسبها: رهبر, زندگی نامه, زندکی نامه رهبر, امام خامنه ای, رهبر معظم انقلاب, انقلب اسلامی, انقلاب,
جنگ نرم چیست؟
جنگ نرم
جنگ نرم مترادف اصطلاحات بسیاری در علوم سیاسی و نظامی است. در علوم نظامی از واژه هایی مانند جنگ روانی یا عملیات روانی و در علوم سیاسی از واژه هایی چون براندازی نرم، تهدید نرم، انقلاب مخملین و اخیرا به واژه انقلاب رنگین برای تبیین این اصطلاح استفاده میشود.
گاهی به جای جنگ از واژه های تهدید یا قدرت نیز استفاده می شود، ولی در نهایت هر دوبه یک مفهوم ختم می شوند. نظریه جنگ نرم طی دهه های اخیر وارد ادبیات سیاسی شده است و "ژوزف نای" از اندیشمندان معاصر معتقد است، مبنای قدرت سخت یا جنگ سخت بر "اجبار" و مبنای قدرت نرم بر "اقناع" است، او برخلاف بعضی از صاحب نظران، اقتصاد و دیپلماسی را در زیرمجموعه قدرت سخت قرار داده و تنها از رسانه بعنوان قدرت نرم نام می برد.
در تمامی اصطلاحات بالا هدف مشترک تحمیل اراده گروهی بر گروه دیگر بدون استفاده از راه های نظامی است. اما از آنجا که در مورد گستردگی و حوزه فعالیت هر کدام اتفاق نظر وجود ندارد؛ اشاره کوتاهی به هر کدام از واژه های مذکور و سابقه تاریخی آنها خواهیم داشت.
مبنای قدرت سخت یا جنگ سخت بر "اجبار" و مبنای قدرت نرم بر "اقناع" است
ممنون می شم نظر بدی...
برچسبها: جنگ نرم, جنگ روانی, تهدید نرم, براندازی نرم, انقلاب مخملین, انقلابهای رنگین, اهداف جنگ نرم, اهداف اجرایی, جنگ روانی, بیداری اسلامی, مهار بیداری اسلامی, ,
مصاحبه گر :
ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود
روی زمین افتاد و زمزمه میکرد
دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش
داشت اخرین نفساشو میزد
ازش پرسیدم این لحظات اخر چه حرفی برای مردم داری
با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن.عکس روی کمپوت ها رو نکنن
گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو
با همون طنازی گفت.. آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...
برچسبها: دفاع مقدس , مذهبی , شوخ طبعی رزمنده , شهادت , جبهه , رب گوجه , کمپوت, , , , ,
عبدالمطلب پسر عمويی به نام «غلامرضا اكبري» داشت كه شهيد شده بود. غلامرضا كه شهيد شد، عبدالمطلب سر قبرش نشست و بعد با زبون كر و لالي خودش با ما حرف ميزد، ما هم گفتيم: چي ميگي بابا؟! محلش نذاشتيم، هرچي سر و صدا كرد هيچ كس محلش نذاشت.
وقتي ديد ما نميفهميم، بغل دست قبر اين شهيد با انگشتش يه دونه چارچوب قبر كشيد و رويش نوشت: شهيد عبدالمطلب اكبري. بعد به ما نگاه كرد و گفت: نگاه كنيد! خنديد، ما هم خنديديم. گفتيم حتما شوخيش گرفته، ديد همه ما داريم ميخنديم، طفلك هيچي نگفت؛ يه نگاهي به سنگ قبر كرد و با دست، نوشتهاش را پاك كرد. سپس سرش را پائين انداخت و آروم رفت...
فردايش هم رفت جبهه. 10 روز بعد جنازه عبدالمطلب رو آوردند و دقيقاً توي همين جايي كه با انگشت كشيده بود خاكش كردند.»
*آنچه در ادامه اين مطلب خواهيد خواند وصيت نامه كوتاه شهيد عبدالمطلب اكبري است كه نوشته:
" بسم الله الرحمن الرحيم
يك عمر هرچي گفتم به من ميخنديدند، يك عمر هرچي ميخواستم به مردم محبت كنم فكر كردند من آدم نيستم و مسخرهام كردند، يك عمر هرچي جدي گفتم شوخي گرفتند، يك عمر كسي رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خيلي تنها بودم.
اما مردم! حالا كه ما رفتيم بدونيد، هر روز با آقام حرف ميزدم و آقا بهم گفت: "تو شهيد ميشي. جاي قبرم رو هم بهم نشون داد. اين را هم گفتم اما باور نكرديد! "
ولله الحمد
برچسبها: شهید, ناشنوا, شهید ناشنوا, شهید اکبری, کرولال, وصیت نامه شهید ناشنوا, شهیدآباد, , , , , ,
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، شهرستان «خرم بید» در 180 کیلومتری شمالِ شیراز قرار دارد و روستایی موسوم به «شهید آباد» از توابع این شهرستان می باشد. جوانی ناشنوا به نام «عبدالمطلب اکبری» زمانی در این روستا زندگی می کرد. می گویند این بنده خدا زمان جنگ مکانیک بود .ایشان پسر عمویی داشت به نام غلامرضا اکبری . می گویند غلامرضا که شهید شد، عبدالمطلب با تعدادی از همرزمان شهید به زیارت گلزار شهدا رفت و سر قبرپسرعمویش نشست ، بعد با زبون کرولالی خودش سعی کرد چیزی را حالی رفقایش کند .
رفقا گفتند: چی می گی بابا ؟!
مثل همیشه ، زیاد محلش نذاشتند. عبدالمطلب اما اصرار داشت که منظورش را به بچه ها بفهماند. اما چون فهمیدن اشاره ها و سر و صداهای عبدالمطلب سخت بود ، بچه ها زیاد جدی نگرفتند. آخرش دید نمی فهمند ، بغل دست قبرِ غلامرضا ، روی خاک با انگشتش یه دونه چارچوب قبر کشید و رویش نوشت : شهید عبدالمطلب اکبری .
بعد به ما نگاه کرد گفت و با همان زبان گنگش گفت : نگاه کنید!
رفقا خندیدند، گفتند آره بابا ! نگهش داشتن واسه تو و... از این دست شوخی ها. واقعا کسی جدی اش نگرفت. می گویند ، عبدالمطلب که دید همه دارند می خندند، مثل همیشه ساکت شد و رفت توی لاک خودش. سرش را انداخت پائین . نگاهی به نوشته های خاکی اش انداخت و با دست پاکشان کرد.
می گویند، عبدالمطلب ، فردای همان روز رفت به جبهه. حدود ده روز بعد هم جنازه اش برگشت. رفقا ، هیچ کدام در حال و هوایی نبودند که ده روز قبل را به خاطر بیاورند ، اما بعد از پایان مراسم خاکسپاری ، یواش یواش یادشان آمد. عبدالمطلب را درست همان جایی دفن کرده بودند که ده روز پیش با انگشت نشان داده بود.
برچسبها: شهید, ناشنوا, شهید ناشنوا, شهید اکبری, کرولال, وصیت نامه شهید ناشنوا, شهیدآباد, , , , , ,
وصیت نامه شهید مهدی کوه پیما....
وصیت نامه شهید مفقود الاثر مهدی کوه پیما
پاسدار لشگر ۱۴ امام حسین (ع)
محل تولد: کاشان| تحصیلات: دیپلم| سن: ۱۹ سال
تاریخ شهادت: ۴/۱۰/۱۳۶۵ | محل شهادت: ام الرصاص | عملیات: کربلای ۴
بسم الله الرحمن الرحیم
احساس می کنم قافله ای می گذرد و به سوی مقصد نهایی و کمال انسانی راه می گشاید...
برچسبها: شهید, مفقودالاثر, وصیتنامه, وصیت نامه, , , , , , ,